"دختران" به دنبال هویت اصیل خود
من "دختر" هستم
بهترین فرزندان شما دختران هستند. دختران حسنات ( الطاف الهی) هستند و پسران نعمتاند، بر حسنات پاداش میدهند و از نعمتها پرسش میکنند. این دست احادیث از پیامبر اکرم (ص) و امام صادق(ع) در باب ارزشگذاری مقام"دختر" بیشمار است. اما با این وجود در روند زندگی امروزی نه تنها برای خودشان که از سوی خانواده شان نیز هویت واقعی "دختر"،"خواهر"، "مادر" بودن گم شده است.
بر اساس نظریه روانی- اجتماعی اریکسون، افرادی که در دوران نوجوانی به هویت منسجمی از خود دست نمییابند، در مراحل بعدی زندگیشان نیز افراد موفقی نخواهند بود. برای مثال احتمال اینکه این افراد بتوانند ازدواج موفقی داشته باشند و یا به شغل مناسب خود دست پیدا کنند، چندان امیدوار کننده نخواهد بود. علاوه بر این، بر اساس تحقیقات روانشناسی عوامل زیادی میتوانند زمینه را برای هویت یابی در افراد فراهم کنند که یکی از این عوامل الگوها هستند. از این رو و به بهانه میلاد با سعادت حضرت معصومه (سلام الله علیها)- به عنوان یکی از برجستهترین الگوها برای دختران سرزمینمان -، به حضور دکتر فریده عامری، روانشناس بالینی، خانواده درمانگر و عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا (س) رسیدیم تا با ایشان درباره موضوع مهم هویت در دختران و نیز نقش خانوادهها در تسهیل هویت یابی آنها گفتگو کنیم.
تبیان: با توجه به اینکه تخصص شما در حیطه خانواده و خانواده درمانی است و از نزدیک هم با جوانان کار بالینی میکنید، به نظر شما حال و احوال دختران ما از چشم انداز هویتی چطور است؟
به موضوعی گذر کردید که جواب مبهمی دارد، من حال و احوال دختران سرزمین خودم را به لحاظ هویتی، حال و هوای گم گشتهای میبینم که هنوز راه را درست بلد نیست. از ابتدا که فرزند رشد میکند، اولین نقشهایی را که میبیند نقش مادر و و بعد پدر است. در یکی دو سال اول رشد، مشکلی نیست ولی همینطور با بزرگ شدن دختر، مسائل آشکار میشوند. ما قبلاً میگفتیم که در پنج سال اول، خانواده نقش اصلی و تأثیر گذار را دارد ولی در مورد خانوادههای امروزی، هم به تبع این ارتباطات گسترده مجازی که الان در جامعه به وجود آمده و هم به دلیل آنکه نه پدر و مادر آموزشهای لازم برای والدگری را دیدهاند و نه اجتماع میتواند به عنوان الگودهنده برای رسیدن به آن هویت مطلوب رشد مطرح باشد، دخترهای ما به هویت مناسبی دست پیدا نمیکنند. در مرحله بعد دختر ما وارد دبستان و دبیرستان میشود.
همه این موارد جاهایی هستند که دختر ما باید خودش را پیدا کند و بسازد اما متأسفانه ما در همه این پایگاهها خلأ داریم. در نتیجه دخترهای ما با یک گم گشتگی هویت روبرو میشوند که در آن نمیدانند کی هستند. اگر بیایند با الگوهای غربی همانندسازی کنند که چیزی میشوند که ما نمیخواهیم. این طرف قضیه هم ما چیز زیادی به عنوان الگو به آنها معرفی نکردهایم. به دلیل این خلأها، ارتباط دخترهای ما با فضای مجازی باز و در آن رها میشوند و چون آنجا ثباتی ندارد با آن الگوها همانندسازی میکند. البته دخترها الگوهای دیگری را هم امتحان میکنند ولی آنها هم راضیشان نمیکنند. چون دنبال آن الگوی اصلی که گم شدهشان است میگردند و آن را ندارند. موضوع الگو در هویت موضوع مهمی است. روانشناسان مطرح رشد، مانند پیاژه معتقدند که بچهها نقش الگوهای مذهبی را با آموزش یاد نمیگیرند بلکه با الگو یاد میگیرند. بنابراین سؤالی که باید از خودمان به عنوان پدر یا مادر یک دختر بپرسیم آن است که ما چه الگوهایی را به دخترهایمان ارائه میکنیم؟
تبیان: در ارتباط با مسئله هویت یابی دختران و بحرانی که در این ارتباط توصیف کردید، نقش پدر را پررنگتر میبینید یا نقش مادر را؟
پدر از همان ابتدا مهم است اما از دو- سه سالگی نقش بسیار مهمتری را در ارتباط با فرزند ایفا میکند. به خصوص در ارتباط با دخترها این ارتباط صمیمیتر از مادر هم میشود چون آنها پدرها را خیلی دوست دارند و این یک علاقه عاشقانه که به تعبیر من الهی است را پایه گذاری می کند. پدرهایی که توانستهاند این نقش را ایفا کنند و کنار دخترهایشان باشند، وقتی بچهها بزرگتر میشوند و به بحران برمی خورند، میتوانند خیلی کمک کننده باشند؛ چون دختر هر چقدر بزرگتر میشود نیازش به حرف زدن با پدر بیشتر میشود. اما متأسفانه امروزه ما با یک پدیده ناخوشایند در این زمینه مواجه هستیم که همان پدیده «پدرهای غایب» است. در این خانوادهها طلاق اتفاق نیفتاده و پدر در قید حیات است ولی به دلیل مشغلههای مختلف دیر وقت به خانه برمی گردد و ارتباطش ممکن است در حد نیم ساعت باشد و یا حتی این قدر هم نباشد. در این خانوادهها، فقدان پدر در نقش حمایتگر خیلی احساس میشود. در حالی که اگر پدر حضوری کمک کننده داشته باشد یک سایه امن برای دختر به وجود خواهد آورد که در آن دخترها میتوانند –با نظارت پدر- تجربههایی کسب کنند که به رشد هویت آنها در زمینههای مختلف کمک زیادی خواهد کرد.
تبیان: با توجه به مسائلی که اشاره کردید، برای اینکه بتوان دختری با یک هویت منسجم، -که برای مثال بداند کیست، چه میخواهد، چه کاره است و چه هدفی دارد- تربیت کرد، سیستم خانواده چطور باید چیده شود؟ هر کدام از پدر و مادر چه جایگاهی باید داشته باشند؟ به خصوص با توجه به اینکه گفته میشود که جامعه ما در حال گذار است و سیستم خانواده تغییر کرده است،- برای مثال جای مرد، زن و حتی فرزندان در خانواده عوض شده-، اگر ما بخواهیم نظمی به این سیستم بدهیم که بتواند حال هویتی فرزندان و به خصوص دختران آن خانواده را بهتر کند، به نظر شما این چینش باید چطور بازچینی شود؟
ببینید خانوادهای میتواند الگوی درستی برای فرزندش باشد که خودش الگوی ارتباطی درستی داشته باشد. پدر و مادری که خودش آشفته است نمیتواند الگوی خوبی برای دختر و یا پسر خود باشد. در نتیجه وقتی که یک بچه قرار است به این دنیا آورده شود، آن چیزی که خیلی مهم است این سؤال است که آیا من به عنوان پدر یا مادر آماده هستم که بچه را بپذیرم یا نه؟ بعد از آن، موضوع الگوی ارتباطی مطرح میشود که از بدو تولد و حتی از وقتی که بچه در شکم مادر است میتواند پایه گذاری شود. غیر از آن چیزهایی که در مذهب ما هست برای مثال اینکه برای بچهها قرآن خوانده بشود، تغذیه چه باشد، آرامش مادر و ...که باید رعایت شود، صحبت و گفتگوی مادر با بچه در همین زمان خیلی تأثیر دارد. تحقیقات جدید نشان دادهاند مادرانی که در دوران بارداری در یک زمینه علمی تحصیل میکنند، فرزندشان در آینده درباره آن علم پذیرش بیشتری خواهد داشت. حالا اگر مادر در این دوران شروع کند به صحبت کردن، میتواند الگوی مطلوب و احساس و دوست داشتن خود را همینجا بیان کند.
تبیان: مادر این الگو را چطور باید بیان کند؟
صحبت کند. به بچه بگوید که من تو را دوست دارم؛ "من دوست دارم تو چه بشوی، دوست دارم از جهت مذهبی این طور باشی، از لحاظ رفتاری آن طور"، به طور کلی به بچه گفته شود. خیلی مهم است وقتی که بچه به دنیا میآید لحظه لحظه به او گفته شود که دوستت داریم. زمانی که به او به طور مداوم بگوییم که دوستت داریم و علاقه داریم این الگوها را داشته باشی، و فضایی فراهم کنیم که او احساساتش را ابراز کند، اجازه بدهیم بعضی چیزها را تجربه کند و به او اعتماد به نفس بدهیم، او با این سطح ارتباطی بزرگ میشود. وقتی این ارتباط برقرار شد، بعداً هم به پدر و مادر که توانستهاند الگوی خوبی بشوند بیشتر از دیگران اعتماد میکند و اگر خلأی ایجاد شد با آنها مطرح میکند. وقتی چنین ارتباط و آزادی حساب شدهای فراهم باشد، دختر ما این توان را پیدا میکند که خودش را بشناسد، فضاهای خطرساز را بشناسد و از آنها اجتناب کند. بنابراین در سلسله مراتب خانواده پدر و مادر، نباید نقش یک ارباب یا نصیحت کننده را ایفا کنند بلکه باید در عین اینکه پدر و مادرند، دوست دخترشان باشند.
تبیان: به دو نکته مهم اشاره کردید. اول اینکه یک فضای آزاد حسابشدهای را در اختیار دخترها قرار بدهیم که بتوانند با نظارت والدین تجربههای کمخطری را کسب کنند و بتوانند خودشان انتخابگر باشند و نکته دوم اینکه کسب شناخت بیشتر از خودشان در این فرایند، میتواند به آنها کمک کند که به رشد هویتی بهتری دست پیدا کنند. حالا سؤالی که مطرح میشود آن است که بهخصوص در ارتباط با دخترها که معتقدند نسبت به پسرها با یک سری ملاحظات بیشتری برای آزادی مواجه هستند، خانوادهها چطور میتوانند یک آزادی ایمن را برای دخترهایشان فراهم کنند به صورتی که هم دخترها بتوانند هیجانات اقتضای سنشان را به شیوهای سالم ارضا کنند و هم اینکه رفتارهای آنها از چارچوب سبک زندگی ما خارج نشود؟
پاسخ به این سؤال کمی پیچیده و مفصل است. اما بهطور ساده و خلاصه میتوانم بگویم که در درجه اول اگر منِ مادر یا پدر، امروز به دخترم آزادی لازم را ندهم، او به روش خودش این آزادی را خواهد گرفت که این مسئله میتواند مخاطرات بیشتری را به همراه داشته باشد و نکته بعد آنکه خانواده با اهتمام جامعه، باید سعی کند که فضای امن و مطمئنی را برای ابراز هیجانات سالم دخترانش تدارک ببینند.
تبیان: با توجه به اینکه در آستانه تولد حضرت معصومه (س) قرار داریم و از این منظر که این بانوی بزرگ میتوانند یک الگوی بسیار مطلوب برای دختران ما باشند، به نظر شما خانوادهها چطور میتوانند دخترانشان را به سمت این الگوی بزرگ جذب کنند؟
به همین مناسبت، دستکم یکی از رفتارهای ایشان را بهصورت عملی، ملموس و جذاب به دخترهایمان معرفی کنیم و نکته مهم دیگر هماهنگی بین چیزهایی است که دخترهای ما از پدر و مادرشان در حرف و عمل میبینند.